سوگواره هلال سرخ

اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَبا عَبْدِ اللَّهِ وَ عَلَى الْاَرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنائکَ...

سوگواره هلال سرخ

اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَبا عَبْدِ اللَّهِ وَ عَلَى الْاَرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنائکَ...

سوگواره هلال سرخ

بسم رب الحسین (علیه السلام)
إنَّ لِقَتل الحُسَین حَرارَه فی قُلُوب المُومِنینَ لا تَبرُدُ اَبَداً.
همانا از شهادت حسین علیه السلام حرارتی در دلهای مومنین است که هرگز به سردی نمی گراید...
معاونت امور جوانان هلال احمر استان قــــــــــم به مناسبت همزمانی آغاز ماه محرم با 14 آبان ماه ،شصت هفتمین سالروز تاسیس سازمان جوانان هلال احمر؛ اولین سوگواره مجازی حسینی با نام "هلال سرخ" را با محوریت؛ "جلوه‌های بشردوستی در عاشورا" در سه بخش کتابخوانی ، مسابقه دلنوشته (ریز نوشته و محتوای بلند تولیدی) و عکاسی برگزار می کند. سوگواره «هلال سرخ» به صورت عمومی و از تاریخ یکشنبه 4 آبان ماه (اول محرم) آغاز و علاقمندان می توانند آثار تولیدی خود (دلنوشته و عکس) را تا پایان ماه محرم 2 آذر با توجه به قوانین مندرج در فراخوان هر بخش در موضوعات زیر برای دبیر خانه سوگواره هلال سرخ ارسال کنند.

موضوعات:

جلوه‌های ولایت‌پذیری در یاران عاشورایی

_ امام حسین (ع)، اقامه نماز، اقتدای عاشقانه به مقتدای کربلا
_ شهدای عاشورای، الگوی سبک زندگی
_ بصیرت در شناخت حق و باطل
_ عاشورائیان،‌زمینه سازان ظهور
_ حضرت زینب (س)،‌آئینه تمام نمای صبر و شُکر

جوانان،‌ علمداران عاشورایی

_ فرهنگ ایثار در نگاه جوانان عاشورایی
_ جوانان عاشورایی مروت و جوانمردی
_ جوانان هلال احمر، سفیران صلح و دوستی و خدمت
_ جوانان عاشورایی ... (موضوع آزاد)

ثبت لحظه‌های عاشقانه در عزاداری‌های حسینی (به روایت دوربین)

بایگانی

سفر عشق...

جمعه, ۹ آبان ۱۳۹۳، ۱۱:۵۱ ب.ظ

آنقدر عاشقانه نامش را دوست داشت که تولد هر دختری را مژده می دادند او را فاطمه نام می نهاد.محبّت این دختر در دل امام علیه السلام منزل گرفته بود، همیشه در کنار پدر می نشست و دم به دم ماننداو را می بوسید، و شبها در آغوش مهرش به خواب می رفت...پس چون امام عزم حرکت کرد تمام فاطمه هایش را با خود برد و رقیه را...
اینجا کربلا به ساعت خون، وقتی آسمان فتح شد به خون های سرخ کاروانیان و دستان جنون شیطان آتش بر خیمه ها گشود ..آسمان و زمین خون می گریست و سه ساله دخترکی در شام سرخ روز دهم بی تاب و بی قرارِ نوازش های دستان پدر به این سو و آن سوی خیمه هادر میان شعله های آتش می شتافت و سرانجام در بند اسارت گرفتار آمد و از هوش رفت...
و چون از خواب برخاست،خود را در آغوش عمه اش دید؛ زینب (سلام الله علیه) بیاد آورد شب عاشورا را آنسان که امام (علیه‏ السلام) او را به صبر دعوت کرد و فرمود: «خواهرانم ام کلثوم و زینب! رقیه و فاطمه و رباب! سخنم را در نظر دارید و به یاد داشته باشید هنگامی که من کشته شدم، برای من گریبان چاک نزنید و صورت نخراشید و سخنی ناروا مگویید و خویشتن‌دار باشید.»پس رقیه را که درد هجران کشیده، گرسنگی و تشنگی ها آزموده، تازیانه خورده و رنج سفر و داغ پدر و برادر دیده، را در آغوش کشید و گفت آرام باش دخترم که باید بر بالای شتر برهنه راه درازی بپیماییم...

اینجا خرابه ی شام روز پنجم ماه صفر سال 61 دخترک بعد از شهادت پدر تمام شبانه روز با گریه هایش دل های کاروان اسرا را محزون تر میساخت و پیوسته از احوال پدر می پرسید و گریه می کرد می گفت «أیْنَ أبی وَ والدی وَ الْمُحامی عَنّی».
آن شب هم با حالت پریشانی از خواب بیدار شد و گفت: فَبَک وَ تَقُول: وا أَبتاهُ، واقُرَّةَ عَیناهُ، واحُسَیناهُ، چنان نالید که خرابه نشینان پریشان شدند...امام زین العابدین علیه السلام پیش آمد و خواهر را در بر گرفت و به سینه چسبانید و تسلّی می داد. آن مظلومه آرام نمی گرفت، آن قدر روی دامن حضرت گریه کرد تا آن که بیهوش شد و نفس او قطع شد.
یزید ملعون از خواب بیدار شد و علت صدای شیون را پرسید و چون جریان را به او خبر دادند؛دستور داد دستمالی روی سر مبارک امام انداختند و راس حضرت را در طبق پیش رویش نهادند.
او معصومانه بر طشت نور چشم دوخته و چون پرده از آن بر می گرفت گفت: این سر کیست؟
گفتند: سر پدر توست. سر را از میان طشت برداشت و به سینه گرفت و می گفت:
«یا أبَتاهُ، مَنْ ذَا الَّذی خَضَبکَ بِدِمائکَ! یا أبَتاهُ، مَنْ ذَا الَّذی قَطع وَ رِیدَیْکَ! یا أبتاهُ مَنْ ذَا الَّذی أَیتمنی علی صِغَر سِنّی! یا أبَتاهُ، مَنْ بَقی بَعْدَک نَرْجوه؟ یا أبَتاهُ، مَنْ لِلْیتیمة حَتّی تَکْبُر»
«پدر جان، چه کسی تو را با خونت خضاب کرد! ای پدر چه کسی رگهای گردنت را برید!پدرم، چه کسی مرا در کودکی یتیم کرد! پدر جان، بعد از تو به که امید وار باشیم؟ پدرجان، این دختر یتیم را پس از تو چه کسی نگهداری و بزرگ می کند!».
پس آن نازدانه لب بر لب پدر نهاد به بوسه، فقط گریست ...
"فَنادیِ الرَّأسُ بِنْتَهُ، إلیَّ إلیَّ، هَلُمّی فَأنا لَک بِالانْتظار."پس رأس شریف امام او را ندا داد که به سوی من بیا، من منتظرت هستم، پس از آن، زمان بلندی از سخن افتاد و از هوش رفت و دیگر به سخن نیامد و روح شریفش همچون نامش زود اوج گرفت و بالا رفت...


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۰۸/۰۹

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی