سفیر آسمان... اصحاب عاشورایی 1
سفیر نور به فرمان ولی مرکب رهوار میکند به سمت آسمان... ...
امام در نامه ای که برای کوفیان می فرستد می نویسد که: قد بعثت الیکم اخی و
ابن عمّی و ثقتی من اهل بیتی؛ کسی را به سوی شما می فرستم که برادر ، پسر
عمو و مورد اطمینان از اهل بیتم محسوب می شود...
اینجا کوفه آخرین ماه سال 60 هجری قمری سفیر کاروان عشق و به روایتی اولین برادر، پیش از تمام عاشقان قربانی شاه دشت نینوا می شود...
و سرآغاز حکایت سفری از طلوع خورشید نیمه ی رمضان تا شهادتی سرخ را اولین سفیر به نام فاتحان خون رقم می زند...
به عزم کوفه مخفیانه مدینه را ترک می گوید تا پنج شوال ساکن خانه مختار
ثقفی شود برای سی و پنج روز ...در ایام پس از ورودش حدود هجده هزار نفر با
او بیعت کردند ...
اما..
هنوز مهر نامه های بیعتشان خشک نشده که حاکم کوفه بر کنار و عبید الله بن زیاد به جای او برگزیده شد.
روز نهم ذی الحجه سال شصت هجری اینجا کوفه دیار مردمان عهد شکن بر فراز دار الاماره، نقطه ی اوج پرواز اولین انتخاب ناب خدا...
فرشتگان در اوج به نظاره نشسته اند…
غروب این انتظار غریب چیست؟
انتظاری سرشار از ابدیت یا فریاد غیرت وایثارتحت لوای ولایت؟
درست در میانه ی میدان انتخاب عاشورائیان، جوان شجاع قبیله بنی هاشم با
سرسپردگی عاشقانه در رکاب مولا و مقتدایش حضرت حسین ابن علی (علیه السلام)
به سمت بام آسمان گام برمی دارد
و پرواز مسلم یعنی آغاز حرکت کاروان ...چون خبر شهادت مسلم بن عقیل به
سیدالشهدا علیه السلام رسید که وی از مکه بیرون آمده و در راه کوفه بود.پس
درباره مسلم بن عقیل، چنین فرمود: «خدا مسلم را رحمت کند، او به رحمت و
رضوان خدا شتافت و تکلیفش را ادا کرد و آن چه بر دوش ماست، باقی مانده
است».سپس فرزندان او را که در کاروان حسینی بودند، مورد تفقد قرار داد و
دست محبت بر سر دخترش کشید.